کد مطلب:313595 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198
از آقا قمر بنی هاشم کمک بخواه
آیت الله آقای شیخ احمد صابری همدانی، از مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ ملاعلی معصومی همدانی (معروف به آخوند) نقل كردند كه ایشان فرمودند:
در یكی از قرای همدان خانمی بود كه سال ها ازدواج كرده بود ولی بچه دار نمی شد. تا اینكه خانم دیگری به او می گوید: نذر كن اگر خدا فرزندی پسر به شما عنایت فرمود اسمش را ابوالفضل بگذاری. بعد از مدتی، خداوند عالم فرزندی به او عنایت كرد و وی اسمش را ابوالفضل گذاشت. پس از آنكه آن فرزند به سن 14 و 15 سالگی رسید، دچار بیماری سختی گشت، به طوری كه از حیاتش مأیوس گردیدند. همان خانمی كه به او گفته بود اسم فرزندت را به نام حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ابوالفضل بگذار، دوباره به مادر این جوان سفارش كرد كه در توسلات جدی باش و از آقا قمر بنی هاشم علیه السلام كمك بخواه تا از آقا، فرزندت را بگیری.
مادر این جوان یك شب به طور جدی متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می شود. وقتی كه صبح می شود، یكدفعه می بیند كه درب حیاط را می زنند. مادر نوجوان می رود درب حیاط را باز می كند. می بیند همان زنی است كه توصیه كرده بود اسم طفل را ابوالفضل بگذارد. آن زن به مادر بچه می گوید: زهرا خانم، خدا بچه ات را شفا داد، ناراحت نباشید! می گوید: تو از كجا می گویی؟ پاسخ می دهد: من در خواب دیدم یك عده از زن ها به طرف خانه ی شما می آیند. در بین آنان حضرت ام البنین علیهاالسلام قرار داشت و فرمود: برای شفای این بچه می روم. باری، صبح كه شد دیدند بچه به بركت توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شفا یافته است.
[ صفحه 417]
در یكی از قرای همدان خانمی بود كه سال ها ازدواج كرده بود ولی بچه دار نمی شد. تا اینكه خانم دیگری به او می گوید: نذر كن اگر خدا فرزندی پسر به شما عنایت فرمود اسمش را ابوالفضل بگذاری. بعد از مدتی، خداوند عالم فرزندی به او عنایت كرد و وی اسمش را ابوالفضل گذاشت. پس از آنكه آن فرزند به سن 14 و 15 سالگی رسید، دچار بیماری سختی گشت، به طوری كه از حیاتش مأیوس گردیدند. همان خانمی كه به او گفته بود اسم فرزندت را به نام حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ابوالفضل بگذار، دوباره به مادر این جوان سفارش كرد كه در توسلات جدی باش و از آقا قمر بنی هاشم علیه السلام كمك بخواه تا از آقا، فرزندت را بگیری.
مادر این جوان یك شب به طور جدی متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می شود. وقتی كه صبح می شود، یكدفعه می بیند كه درب حیاط را می زنند. مادر نوجوان می رود درب حیاط را باز می كند. می بیند همان زنی است كه توصیه كرده بود اسم طفل را ابوالفضل بگذارد. آن زن به مادر بچه می گوید: زهرا خانم، خدا بچه ات را شفا داد، ناراحت نباشید! می گوید: تو از كجا می گویی؟ پاسخ می دهد: من در خواب دیدم یك عده از زن ها به طرف خانه ی شما می آیند. در بین آنان حضرت ام البنین علیهاالسلام قرار داشت و فرمود: برای شفای این بچه می روم. باری، صبح كه شد دیدند بچه به بركت توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شفا یافته است.
[ صفحه 417]